در راه هارمونی

در راه هارمونی

والتر نوجوانی ا‌ست غمگین و گوشه‌گیر. او عزیزی را از دست داده، کسی که زمانی نزدیک‌ترین فرد زندگی‌اش بود: برادرش. اما این سوگ با غمِ خالص آمیخته نیست؛ بلکه با خشم و احساس خیانت همراه است.

از اینکه برادر با مرگش او را تنها گذاشته ناراحت است. او نمی‌تواند فراموش کند… و نمی‌خواهد ببخشد.

در خانه، وضعیت بهتر نیست. پدر و مادرش، غرق در اندوه خود، دیگر نه حضور دارند و نه شنونده‌اند. والتر در خلأ عاطفی‌ای به‌سر می‌برد که مثل سیاهچاله‌ای آرام‌آرام او را می‌بلعد.

وقتی درد روحی با نقص جسمی همراه می‌شود

غم از دست دادن بردار تنها مشکل والتر نیست او غم‌های دیگری هم دارد. والتر یک پایش می‌لنگد. اما از همه بدتر، چشم لوچ اوست؛ چیزی که هیچ‌وقت نمی‌شود پنهانش کرد. در نتیجه، شخصیت والتر شده ترکیبی از گوشه‌گیری، انزوا، و خشم پنهان‌شده. برادرش قوی، زیبا و محبوب بود… و حالا که نیست، والتر مانده با بار سنگین «کافی‌نبودن» خودش.

وقتی یک دوست هم‌درد وارد زندگیت می‌شود

روزی نور کوچکی وارد زندگی تاریک والتر می‌شود؛ دختری به نام پوزی و یک ماه‌گرفتگی بزرگ روی صورتش. لکه‌ای تیره و وسیع که انگار بخشی از شب را همیشه با خودش حمل می‌کند. او از بچگی مورد تمسخر و نگاه‌های خیره بوده است. اما او دختری قوی و خودساخته است. یاد گرفته که از حضور در اجتماع و تعامل با دیگران نترسد و با این نگاه وارد زندگی والتر می‌شود.

پوزی از آن شخصیت‌هایی است که یا همه‌چیز را به‌هم می‌ریزد، یا همه‌چیز را نجات می‌دهد. او پرانرژی، مرموز یا شاید حتی کمی عجیب است. ورود او به زندگی والتر مثل جرقه‌ای‌ست در انبار باروت. از دل سکوت و انزوا، یک ارتباط واقعی شکل می‌گیرد. آن‌ها با هم به دل جنگل می‌روند و آن‌جاست که جادوی واقعی داستان آغاز می‌شود.

در جنگل با یک بالن بزرگ و مرد بالن‌سوار عجیب‌وغریب مواجه می‌شوند. والتر و پوزی تنها شاهدان ماجرا هستند. این نقطۀ عطف داستان است: دنیای واقعی و خاکستری والتر، با دنیایی پررمز و راز و پر از امکان، برخورد می‌کند. این مرد بالن‌سوار کیست و در جنگل چه می‌کند؟

اینستاگرام دوک