روز طلایی

راز کلاس یازده‌نفره

داستان روز طلایی در یک مدرسۀ خصوصی دخترانه در سیدنی استرالیا در سال ۱۹۶۷، زمانی که جنگ ویتنام در جریان بود، اتفاق می‌افتد. داستان ما دربارۀ خانم معلمی به نام رنشو و یازده دختر کلاس ابتدایی او به نام‌های کابی، ایسارا، مارتین، بِتنی، جورجینا، سینتیا، دیدری، الیزابت، الیزابت، الیزابت و الیزابت است. به چهار الیزابت هیچ نام خانوادگی داده نشده و فقط با ویژگی‌های فیزیکی مانند قد و مدل مو اشاره شد و این‌گونه از هم متمایز شده‌اند.

او چیزهایی می‌گفت که باید پنهان می‌ماندند

خانم رنشو معلم عجیبی است و حرف‌ها و کارهای متفاوتی انجام می‌دهد و دربارۀ موضوعات خاص با بچه‌ها صحبت می‌کند. یکی از کارهایش این است که گاهی بچه‌ها را به گردش علمی در دل طبیعت ببرد. او گاهی بچه‌ها را به باغی می‌برد که باغبان عجیب و غریبی به نام آقای مورگان داشت. آقای مورگان شاعر بود و گاهی برای بچه‌ها شعر می‌خواند. خانم رنشو به مورگان علاقه‌مند می‌شود ولی به بچه‌ها تأکید می‌کند که دراین‌باره به کسی چیزی نگویند.

راز غار، سکوتِ کودکان و حقیقتی که برملا نشد!

روزی خانم رنشو بچه‌ها را به غاری بیرون از شهر می‌برد تا نقاشی‌های رو دیواره‌های غار را به بچه‌ها نشان دهد. نقاشی‌ها قدیمی و ماقبل تاریخ هستند و توسط بومیان و ساکنان اولیه استرالیا در چندین هزار سال پیش کشیده شده‌اند. بعد از اتمام گردش از غار بچه‌ها متوجه غیب شدن خانم رنشو می‌شوند و هرچه منتظر می‌مانند که خانم رنشو از غار بیرون بیاید بی‌فایده است. آن‌ها تنها برمی‌گردند و دیگر خانم رنشو پیدا نمی‌شود. هفته‌ها می‌گذرد و بچه‌ها همچنان به سؤالات مسئولان مدرسه و پلیس جواب نمی‌دهند. حرف‌وحدیث‌ها و شایعات زیادی می‌پیچد و برخی از یک رسوایی حرف می‌زنند تا اینکه یکی از بچه‌ها سکوتش را می‌شکند…

اینستاگرام دوک