فیل در باغ

فیل در باغ

جنگ و بچه‌فیلی که باید زنده می‌ماند

در بستر پرآشوب جنگ جهانی دوم و بمباران مرگ‌بار درسدن، همه‌چیز حول بقا می‌چرخید: انسان‌ها، خانه‌ها، تاریخ شهر… اما در دل این بحران، مسئله‌ای کوچک‌تر اما از نظر احساسی بزرگ‌تر مطرح بود:

سرنوشت یک بچه‌فیل.

بچه‌فیل کوچک نیاز به مراقبت داشت. او نمی‌توانست خودش از شهر فرار کند، نقشه بکشد، پناهگاه پیدا کند. برای زنده‌ماندن، به دیگران نیاز داشت درست مثل کودکان، یا مثل وجدان انسان‌هایی که هنوز انسانیت درونشان خاموش نشده.

مادر و دختر در برابر جنگ

مادر لیزی، نگهبان باغ‌وحش، زنی عادی است اما در اوج بحران، تبدیل می‌شود به نمادی از مقاومت و دلسوزی. او به‌جای آنکه مثل دیگران فقط به نجات خود فکر کند، نگران جان یک بچه‌فیل است.

مادر لیزی با تمام خطرات، مدیر باغ‌وحش را متقاعد می‌کند، بچه‌فیل را به باغ خانه‌شان ببرند اما بمباران وحشتناک شهر شروع شده آژیرها زوزه می‌کشند. مردم دیوانه‌وار به‌سمت خارج شهر هجوم می‌برند. آسمان سرخ است و صدای سقوط بمب‌ها زمین را می‌لرزاند. در میان این هرج‌ومرج، چهار مسافر راهی غیرممکن را آغاز می‌کنند.

او فقط یک فیل نبود… بلکه عضوی از خانواده بود

خانوادۀ لیزی بچه‌فیل را شبانه از شهر خارج می‌کنند. با پای پیاده در میان موج عظیمی از مردم که وحشت‌زده راهی مناطق امن هستند. صدای بمب‌ها در دوردست هرلحظه نزدیک‌تر می‌شود. آسمان روشن است، نه از خورشید، بلکه از آتش‌هایی که بمب‌افکن‌ها به وجود آورده‌اند. این سفر بی‌نهایت دشوار است و در جاده، مشکلات یکی‌یکی ظاهر می‌شوند:

 سربازان نازی که جاده‌ها را بسته‌اند و عبور هر چیزی غیر از انسان‌ها را ممنوع کرده‌اند.

 ترس فیل از صداهای بلند که ممکن است از کنترل خارجش کند و فاجعه‌ای بیافریند.

 پُلی که خراب شده و آن‌ها باید راه جدیدی پیدا کنند.

کمبود غذا و آب برای حیوانی که نیاز زیادی به مراقبت دارد.

سرنوشت این بچه‌فیل و خانوادۀ لیزی را به کجا می‌برد…؟

اینستاگرام دوک