پِرِسترویکا به ادبیات کودک می رسد

پِرِسترویکا به ادبیات کودک می رسد

ارتقاء درجۀ میخائیل گورباچف به مقام دبیری کل حزب کمونیست شوروی در سال 1985 آغازگر دورانی بود که تغییراتی چشمگیر را رقم زد. تکیه‌کلام این تغییرات هم پِرِسترویکا (بازسازی) و گلاسنوست (شفافیت) بود. کنگرۀ نویسندگان شوروی در تابستان سال 1986 اولین فرصت بود تا معلوم شود نویسنده‌ها چقدر آمادۀ مواجهه با این چالش‌اند. طبق رسم جاری، کمیسیونی خاص مسئول ادبیات کودک شده بود. رئیس کنگره، سِرگِی میخالکوف، جلسه را این‌طور آغاز کرد: «مسائل حل‌نشده زیاد است… بیایید با روحیۀ همدلی و مثل دوستانی حقیقی و همفکر مسائل را حل کنیم.»[i] این حرف به تمنایی از سر هراس و بی‌چارگی از سوی نظام و پیش از وقوع توفان می‌مانست و از قضا، افرادی که اجازه یافتند پشت میکروفون حاضر شوند بااینکه همه از خدمتگزاران قدیمی و وفادار بودند، انتقادهایی تندوتیزتر از همیشه مطرح کردند.

برای سنجش وخامت اوضاع کافی بود به افول جدی این ژانر توجه شود. این نکته نه‌تنها در اتحادیۀ نویسندگان بلکه در همۀ محافل ادبی مطرح شده بود. برخلاف خواستۀ عموم، مجلات ادبی مهم همچنان ادبیات کودک را نادیده می‌گرفتند و حتی حقیقت پرچمدار (پیونِرسکایا پراودا) چاپ نقد و نظر دربارۀ کتاب‌های کودکان را کسر شأن می‌دانست. رادی پوگودین[ii] گِله کرده بود که «نویسندگان کتاب‌های کودک به «صلابه» کشیده می‌شوند.» از نتایج این وضع آن بود که تعدادی از نویسندگان ادبیات کودک تصمیم گرفتند به نوشتن برای بزرگسالان روی بیاورند و نتیجۀ دیگرش هم این بود که استعدادهای جوان این ژانر کم‌درآمد و بی‌ارج‌وقرب را به‌کل طرد کردند.

ایگور موتیاشوفِ منتقد (متولد 1932) معتقد بود استانداردها در مواجهه با کتاب‌هایی که به زمان حال می‌پرداختند پایین‌تر از بقیۀ آثار بود. بسیاری از وجوه زندگی جوانان در آثار ادبی انعکاس نداشت یا تنها رگه‌هایی از این وجوه در آن آثار به چشم می‌آمد. موتیاشوف خواستار آن بود که انحراف از اصول اخلاقی جهان‌شمول و کمونیستی قاطعانه محکوم شود. و البته برایش سؤال بود که چرا خبری از قهرمان‌های مثبت نیست؟[iii]

پِرِسترویکا به ادبیات کودک می رسد

یکی از دلایل افول ادبیات کودک، که بالاخره در محافل ادبی مطرح شد، سانسور بود. آثار مهم چاپ نمی‌شدند یا در حاشیه به چاپ می‌رسیدند. بوروکرات‌های حاضر در نشرها به هیچ‌کس روی خوش نشان نمی‌دادند مبادا که بابت یک تصمیم عجولانه مؤآخذه شوند. انتقاد از دو نشر دِتسکایا لیتِراتورا و مالیش بعد از کنگره هم ادامه یافت و انحصاری که این دو نشر در این عرصه ایجاد کرده بودند زیر سؤال رفت. سیاست این دو مؤسسه در نشر آثار به‌شدت بحث‌برانگیز بود و تیراژ بالای برخی کتاب‌ها مشخصاً با تقاضای بازار همخوانی نداشت. کتاب‌ها هم مدام بیش از قبل در صف انتشار می‌ماندند. به گفتۀ ولادیسلاو کراپیوین[iv] هر کتاب کودک بین سه تا هفت سال در صف انتشار می‌ماند.

همه بر این امر بدیهی باور داشتند که کودکان در اتحاد جماهیر شوروی قشری نظرکرده‌اند اما مقایسۀ آمارها با آمار دیگر کشورها نشان از آن داشت که این باور، لااقل در حوزۀ کتاب و تئاتر، باوری توخالی است. کتاب‌های کودک نسبت به قبل کمتر چاپ می‌شدند. این آثار از نظر تعداد عناوین 4 تا 5 درصد از کل آثار چاپی را تشکیل می‌دادند که بسیار کمتر از آمار کشوری مثل سوئد بود. مردم هنوز به خاطر داشتند که پیش از انقلاب اکتبر، حدود بیست مجله مختص کودکان فقط در مسکو و سن‌پترزبورگ منتشر می‌شد که برخی هفته‌نامه بودند. حالا که فقط چند غول معدود فروش میلیونی داشتند، دیگر اصل مرکزگرایی در شوروی مثل قبل به‌عنوان راه‌حلی کاربردی تلقی نمی‌شد. مشکل تئاتر کودک هم از همین امر ریشه می‌گرفت: تمرکز بر چند تئاتر بزرگ و «رسمی» معدود بود و گروه‌های تئاتری کوچک نادیده گرفته می‌شدند. مطالعات در حوزۀ ادبیات کودک هم درجا می‌زد. خانۀ ادبیات کودک (دُم دِتسکوی کنیگی) به‌مرور به یک کتابخانۀ امانی تبدیل شده بود و حالا درخواست افراد مختلف این بود که مرکز جدیدی برای مطالعات در حوزۀ ادبیات کودک راه بیفتد، درست مشابه کاری که در کشورهای سرمایه‌داری انجام شده بود.

کتاب‌های کمی در حوزۀ ادبیات کودک بود که از لحاظ اهمیت یارای رقابت با آثار نظرگیر در ادبیات بزرگسال را داشته باشند. مجموعه‌کتاب‌های مختص مدارس عموماً شامل رمان‌های مهم برای بزرگسالان بود. تقاضا برای آثار کلاسیک ادبیات کودک بسیار بالا بود و در سال‌های ابتدایی پرسترویکا آثار تعدادی از نویسندگان فراموش‌شده، از جمله پانتالیف، ژیتکوف و بِلیایف، افزایش فروش و چاپ داشتند. وضعیت ادبیات ترجمه‌ای هم موضوع بحث شد. آگنیا بارتو در کنگرۀ نویسندگان جمهوری فدراتیو سوسیالیستی روسیۀ شوروی در سال 1970 ادعا کرده بود که مخاطبان روس به بهترین آثار ادبیات جهان در حوزۀ کودک و نوجوان دسترسی دارند ولی مثال‌هایش، چارلز دیکنز، ژول ورن و مارک تواِین، نشان از درجا زدن عقربه‌های ساعت داشت.[v] ولادیمیر آکیموفِ منتقد در مقاله‌ای که سال 1989 در مجلۀ ادبیات کودک از او چاپ شد، اذعان کرد که ادبیات ترجمه‌ای از شکافی باریک در معرض دید مخاطبان روس قرار گرفته و نوشت «وقت باز کردن پنجره است.»[vi]

پِرِسترویکا به ادبیات کودک می رسد

سال 1987 مسابقه‌ای در تمام شوروی برای بهترین کتاب کودک برگزار شد تا به این احیای دوباره سرعت ببخشد. نتیجۀ آن مسابقه مُهر تأییدی بود بر بحران در این ژانر چراکه برندۀ مسابقه یعنی یوری کووال از فرصتی که نصیبش شد استفاده کرد تا انتقاد تندوتیزی از وضعیت کند. او گفت «ما در ادبیات کودک نه با رکود که با منجلاب مواجهیم.» شأن این ادبیات پایین و علاقه به آن کم بود، نویسندگان جدید به‌ندرت مطرح می‌شدند و تک‌ستاره‌های این عرصه درگیر نبردی مداوم با بوروکراسی بودند.[vii]  کووال افشا کرد که اثر خودش یعنی روباه نقره‌ای کوچک فقط در دورۀ پرسترویکا به‌طور کامل منتشر شده بود. اثر برندۀ او یعنی قصه‌های خاراگوش (پولینه اسکازکی) که توصیفی شاعرانه از دوران کودکی در روستایی پیش از انقلاب اکتبر بود، وقتی در سال 1985 منتشر شد اسیر تیغ سانسور شده بود. یکی از دلایل این سانسور آن بود که متن اولیه نقش مهمی برای کلیسای ارتدوکس در داستان قائل شده بود.

اساساً اولین موردی که در آن بازنگری شد رویکرد نسبت به دین بود. مقصود ایبراگیمبِگوف که اهل آذربایجان بود در کنگرۀ نویسندگان در سال 1986 گفت «ما با عقاید دینی مقابله می‌کنیم ولی بچه‌ها باید با ده فرمان و مکاشفات و انجیل و قرآن و تلمود آشنا شوند. این‌ها همه بخشی جدایی‌ناپذیر از اطلاعات عمومی به حساب می‌آیند.»[iix] سرگی میخالکوف کاملاً موافق بود و گفت «انسان برای مبارزه باید دشمنش را بشناسد.»[ix] و بعد بحث کتابی پیش کشیده شد که کُرنی چوکفسکی به‌همراه والنتین برِستوف و دیگران در دهۀ 1960 نوشته بودند که عنوانش برج بابل و دیگر افسانه‌های کهن (واویلونسکایا باشنیا ای دروگیه درِونیه لِجِندی) بود و در همان اولین چاپ ممنوع اعلام شده بود.[x] این ایده را مجلۀ تصاویر دل‌انگیز به کار گرفت و در مجموعه‌ای چندقسمتی و در سال 1989 داستان‌هایی از انجیل را به چاپ رساند. حالا صحبت از این بود که انجیل بخشی محوری از فرهنگ عمومی است و می‌توان با مطالعه‌اش به درک و فهم عمیقی رسید.

آنچه هیچ مسابقۀ کتاب کودکی نمی‌توانست از پسش بربیاید گُسلی بود میان زندگی واقعی و زندگی‌ای که در اکثر کتاب‌های کودک و نوجوان به تصویر کشیده شده بود. حالا دُز واقعیت باید بالا می‌رفت چراکه «نثر زمخت زندگی» راه خودش را به ادبیات معاصر باز می‌کرد. از جوانان تصویری ایدئال ارائه شده بود و حالا تقاضا برای کتاب‌هایی بود که انحراف اخلاقی، مادی‌گرایی، بی‌خیالی، تن‌فروشی، سوءمصرف مواد مخدر و خشونت محض را به تصویر می‌کشیدند. نوشته‌های تاریخی کذب و پروپاگاندامحور باید کنار می‌رفتند و در عوض نویسنده‌ها باید جاهای خالی در تاریخ را پر می‌کردند. ولادیمیر ژِلِزنیکوف در سال 1987 به همکارانش گفت پرسترویکا چطور او را مشتاق کرد رمانی را که آمادۀ چاپ بود بازنویسی کند. او گفت «این شروع دوره‌ای از «رئالیسم نقادانه» است.»[xi]

پِرِسترویکا به ادبیات کودک می رسد

دیگر بر همه مبرهن شد که خوش‌بینی رایج در شورویِ دهۀ 1930 نسبت به کنترل مرکزی ادبیات در راستای آموزش کمونیستی بروبیای سابق را ندارد. اِعمال اصول اقتصاد دستوری بر ادبیات باعث ایجاد فرصت‌هایی بی‌حدوحصر برای کنترل محتوا و جلوگیری از رشد ادبیات شده بود. متأسفانه این اتفاق به معنی ایجاد فرصتی برای شکل‌گیری نوع جدیدی از ادبیات نبود و به سرکوب استعدادها و دستگیری نویسندگانی ختم شد که از اصول تخطی می‌کردند. هزینه‌ای که افراد بابت توقف کارنامۀ کاری‌شان یا زوال آن پرداختند بسیار گزاف بود. مشخص شد اکثر آثاری که در شوروی برای کودکان و نوجوانان نوشته می‌شد محصول وضعیت سیاسی مسلط و جو ایدئولوژیک بوده‌اند. واقعیتی که نویسنده‌ها خیال می‌کردند مشغول به تصویر کشیدنش هستند به‌سختی در این آثار قابل شناسایی بود. یک کشمکش لاینحل این بود که چطور می‌شود تقاضا برای خلوص ایدئولوژیک را با سطح والایی از هنر ترکیب کرد. نظر مقامات طبق همان ذهنیت دستوری سابق این بود که وجه کِیفی و ادبی آثار را می‌شود با منویات مخلصانۀ کمیتۀ مرکزی حزب یا از طریق بلندگوی کنگرۀ نویسندگان بهبود داد. اما این‌طور نشد.

سال‌های پرسترویکا دورۀ بحث و خودانتقادی بود اما کمکی به بهبود وضعیت ادبیات کودک و نوجوان نکرد. بااین‌حال در عرصۀ شعر، چاپ کلاغ سخنگو (گُوُریاشچی وُرُن) در سال 1989 به قلم اُلِگ گریگورِف (1943 تا 1992) که به‌عنوان آخرین شاعر زیرزمینی شوروی شناخته می‌شود، اتفاقی مهم در آن دوران بود. گریگورف بعد از دو کتابچۀ عجیب‌وغریب‌ها (چوداکی) چاپ سال 1971 و ویتامین رشد (ویتامین روستا) چاپ سال 1980، آماج انتقادهای شدیدی قرار گرفت و محکوم شد و فقط به لطف سیاست گلاسنوست بود که دوباره اثری از او به چاپ رسید. گریگورف چشم تیزبینی برای مشاهده و توصیف پوچی‌های روزمره در زندگی کودکان و بزرگسالان داشت و اغلب اوقات این مسائل مضحک را با طنزی سیاه و بی‌رحمانه مطرح می‌کرد. کتاب اشعار اراذل: خواندن این اثر برای کودکانِ بالای 96 سال ممنوع است بهترین آثار گریگورف را یک‌جا به مخاطبان عرضه کرد اما این کتاب در سال 2005 منتشر شد، یعنی سیزده سال پس از مرگ نویسنده‌اش.

این مقاله بخشی از کتاب قصه‌های پریان و داستان‌های حقیقی؛ تاریخ ادبیات کودک و نوجوان در روسیه (1574 تا 2010) است.

کتاب دوک

[i] Sergei Mikhalkov, “Vstuplenie,” Vos’moi s’’ezd pisatelei SSSR. 24 iiunia–28 iiunia 1986: Stenograficheskii otchet (M., 1988), 297.

[ii]“Doklad R. Pogodina,” ibid., 329.

[iii]“Doklad I. Motiashova,” ibid., 297.

[iv] “Rech’ V. Krapivina,” ibid., 324.

[v] Barto, Tret’ii s’’ezd pisatelei RSFSR, 113.

[vi]Vladimir Akimov, “Deti zhdut chteniia i ne chtiva,” Detskaia literatura 4 (1989): 9.

[vii] Iurii Koval’, “Talant zreet trudno i dolgo,” Detskaia literatura 4 (1988): 17.

[iix] “Rech’ M. Ibragimbekova,” Vos’moi s’’ezd pisatelei SSSR, 316.

[ix] Ibid., 316.

[x]Valentin Berestov, “Ob ėtoi knige,” in Vavilonskaia bashnia i drugie bibleiskie predaniia

(M., 2001), 3–9.

[xi] Vladimir Zheleznikov, “ ‘Ryzhii’ nazlo vsem,” Literaturnaia gazeta 24 (1987): 7.

مترجم

فرشاد رضایی
پست قبلی

ژانر طنز

پست بعدی

درباره آرزوهای بزرگ اثر چارلز دیکنز

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ورود
Or

هنوز حسابی ندارید؟

یک حساب کاربری ایجاد کنید
Cookies
ما از کوکی ها برای بهبود تجربه شما در وبسایتمان استفاده میکنیم . با استفاده از سایت شما با قوانین و مقررات موافقت میکنید.
تایید کنید