نقد و بررسی قطار آن شب
چکیده داستان
قطار آن شب ماجرای دختر ۵ ساله ای به نام بنفشه است که مدتی است مادرش را از دست داده و با مادر بزرگ و پدرش زندگی می کند. بنفشه در قطار با خانم جوانی آشنا می شود که معلم است و در دو روستا تدریس می کند. خانم معلم خاطرات مادر را برای بنفشه زنده می کند. خانم معلم شماره بنفشه را می گیرد و قول می دهد جمعه که به شهر می آید با او تماس بگیرد. بد قولی خانم معلم و انتظار بنفشه طرح داستان را شکل می دهد. خانم معلــم کـه نویسنده کودک هم هست، ماجرای آشنایی با بنفشه را به صورت داستان در می آورد و ان را برای بچه های کلاسش می خواند. پاسخ های بچه ها معلم را به اندیشه وا می دارد که چگونه داستانش را به پایان ببرد. اما او به جای پایان بندی ذهنی داستان عملاً وارد آن می شود و به داستان خاتمه می دهد.
طرح
قطار آن شب از نوشته های اولیه اکبرپور است. او در این اثر علاوه بر نوشتن داستانی در فرم نوتلاش نموده مخاطبانش را با چگونگی نوشتن داستان نیز آشنا کند و آن ها را به عنصری فعال در داستان بدل کند.
قطار آن شب داستانی به سبک رئال است و در آن تکنیک های فرا داستان به کار رفته است. پیرنگ داستان غیرخطی و پیچیده است و به شیوه موازی و داستان در داستان طراحی شده و از سبک های مدرن داستان نویسی پیروی می کند. کاری که اکبرپور به خوبی آن را بلد است و در چندین داستان استفاده کرده است.
اکبرپور با استفاده از بعضی تکنیک های فرا داستان نشان داده که باید ظرفیت ادبیات کودک گسترش پیدا کند و از محدوده ی تنگ و بسته ی خود بیرون بیاید. او در داستان قطار آن شب توجه مخاطبان را به داستان بودن آن چه برایشان نقل می شود جلب می کند.
شخصیت پردازی
شخصیت پردازی در داستان قطار آن شب به شیوه غیر مستقیم و از طریق کنش گفتگوی شخصیت ها صورت گرفته است و در حقیقت نویسنده توصیف بیرونی از شخصیت ها را در اختیار مخاطب قرار نمی دهد.
راوی در ابتدای داستان بنفشه را دختری پنج ساله با چشمان آبی معرفی می کند و تنهایی و دلتنگی او را از طریق مرور خاطرات مادرش به تصویر می کشد.
«حالا پنج ساله بود ولی دوست داشت به دوسالگی برگردد. دو سالگی و خاطرات مادر، گل های روی پیراهن مادر یادش می آمد و یک بار که با سرعت می خواست برود توی آغوش او و صورتشان محکم به هم خورده بود.» (9)
او سعی می کند مادر بزرگش را عصبانی نکند چرا که اگر او عصبانی شود باید چند تا قرص هم بخورد. با دیدن خانم معلم و مقایسه رفتار او بـا مـادر نشان می دهـد کـه بـه دنبال جایگزینی برای مادرش است و این انتظار را با کنش خود نشان می دهد. او در انتظار زنگ خانم معلم دیگر حتی برای بازی کردن به کوچه هم نمی رود. او آن قدر مشتاق است که وقتی پدر از سفر می آید برای باز کردن در سعی می کند تلفن را هم با خودش به حیاط ببرد.
«کوچولو همانطور که بلند می شد تلفن را برداشت اما سیم تلفن تا نصفه های اتاق بیشتر نیامد. ناچار شد آن را همان جا بگذارد.» (۲۷)
بنفشه مادرش را در نگاه خانم معلم می بیند، ولی وقتی پدر از او راجـع بـه خـانـم معلـم سوال می کند خجالت می کشد احساسش را به پدر گوید.
وقت ناهار پدر گفت:« بنفشه حالا این خانم معلم چه شکلی هست؟» دلش می خواست بگوید شکل مادرم. ولی خجالت کشید و گفت شکل خودم» (همان (۲۸)
شخصیت محوری دیگر خانم معلم اسـت کـه او نیز به شیوه غيـرمستقیم پرداخته شده است. خانم معلم دلسوز و مهربان است و این هم از طریق عملکردش با بنفشه در قطار و هم از زبان مردم روستا نشان داده می شود. البته شخصیت معلـم وجه دیگری نیز دارد؛ او نویسنده است و ویژگـی یک نویسنده را هم دارد. خانم معلم وقتی در قطار بنفشه را در بغل می گیرد و به او محبت می کند، احساسی را تجربـه می کند که تا آن زمان تجربه نکرده است.
«خانم معلم به قطار آن شب فکرکرد که با همه شب ها فرق داشت و احساس ناشناخته ای که با همه احساس هایش فرق داشت. (۱۵)
و زمانی که به بنفشه به عنوان شخصیت داستانش می نگرد حاضر است برای بهتر شدن داستان او را قربانی کند. او این کار را در داستان قبلی اش هم انچام داده و آن داستان را با پایانی غم انگیز به اتمام رسانده است. خانم معلم با تمام وظیفه شناسی اش در مقام معلم مهرورزی را تجربه نکرده است و این را پیرزنی که در اتوبوس کنارش نشسته، به او یادآوری می کند.
پیرزن با حالت مادرانه ای گفت: « گمانم حالتان خوب نباشد.»
« نه نه طوری نیست.»
« حتما کوچولو موچولو هم توی خانه داری؟»
«نه هنوز ازدواج نکرده ام.» و با خودش گفت: اگر کوچولو با من آشتی کند حتماً مادرش می شوم.» (٥٥) و این پویایی شخصیت خانم معلم را تکمیل می کند. مادر بزرگ پیر و سالخورده و بیمار است. توصیف شرایط او و پدر که در مسافرت است تاکیدی بر تنهایی بنفشه و ضرورت وجود مادری برای او است.
در مجموع، شخصیتهای داستان با عمق، تنوع و تحولاتی که دارند، نقش مهمی در روایت داستان ایفا میکنند و به غنای ادبی و تأثیرگذاری اثر کمک میکنند. آنها به خوبی احساسات و تجربیات انسانی را نمایان میسازند و باعث میشوند که خواننده به تفکر درباره مسائل مختلف اجتماعی و فرهنگی بپردازد.
راوی و زاویه دید
داستان قطار آن شب به شیوه دانای کل نامحدود روایت می شود و این دیدگاه به تمام عرصه های عینی و ذهنی نفوذ می کند.
نویسنده برای این که بتواند از فضاها و مکان های مختلف عبور کند و همزمان چند داستان را روایت کند از زاویه دید دانای کل بهره برده که زاویه دید مناسبی است.
انتخاب این نوع زاویه دید به نویسنده این امکان را می دهد که از احساس و ذهن شخصیت ها به سادگی سخن بگوید، چند داستان را به صورت موازی روایت کند و یا حتی چند پایان را برای داستانش در نظر بگیرد. داستان با گفتگوی مادر بزرگ و بنفشه آغاز می شود و نویسنده این گفتگوها را به صورت سوم شخص روایت می کند.
مادر بزرگ گفت: « نه نه …. (9)
و در ادامه مخاطب را در جریان احساسات بنفشه قرار می دهد و به این ترتیب وارد ذهن شخصیت های داستان می شود و ذهنیات و احساسات آنها را به نمایش در می آورد.
کوچولو با خودش گفت: اگر مادر من هم زنده بود کتاب می خواند. (همان9)
با ادامه داستان و بر حسب شکل گیری و قایع آن دانای کل نامحدود ، اطلاعات را در اختیار خواننده قرار می دهد.
از بلند گو اعلام کردند که قطار نـیـم ساعت بعد حرکت می کند. (همان12)
زاویه ی دید با توجه به دو شخصیت محوری داستان، متغیر است. گاهی کانون زاویه ی دید بنفشه است و گاهی خانم معلم. آن چه موجب تفاوت این داستان با داستان های دیگرکودک و نوجوان شده شیوه ی بهره گیری نویسنده از زاویه ی دید و حوزه های روایی متکثر روایتگری است؛ قرار گرفتن چند روایت در دل روایت اصلی و فراهم آوردن نشانه ها و زمینه های لازم برای باز بودن روایت ها به مشارکت هر چه بیشتر مخاطب در ساختن داستان کمک می کند.
“قطار آن شب” به دلیل ساختار خاص خود از چندین روایت استفاده میکند. این رمان به صورت چندصدایی و با دیدگاههای مختلف شخصیتها روایت میشود. هر شخصیت داستان، تجربیات و احساسات خاص خود را دارد که به غنای داستان کمک میکند.این چندصدایی به خواننده این امکان را میدهد که با دنیای درونی شخصیتها و چالشهای آنها آشنا شود و از زوایای مختلف به داستان نگاه کند. به طور کلی، استفاده از چند روایت در این اثر به ایجاد تنوع و عمق در داستان کمک میکند و خواننده را به تفکر درباره معانی و پیامهای مختلف دعوت میکند.این ویژگیها باعث میشود که “قطار آن شب” به عنوان یک اثر پست مدرنیستی شناخته شود که در آن روایتها به هم پیوسته و در عین حال مستقل از یکدیگر هستند.
نویسنده با ذکر نشانه هایی کوچک فضای روایت ها را تفکیک کرده است. بخشی را که در قطار روی داده را با صدای حرکت قطار و با ورود و خروجش از تونل ها؛ زندگی شهری بنفشه را با وجود تلفن در خانه و رفتن به پارک و در نهایت فضای روستا را با درخت و کلاغ پشت شیشه کلاس و سلام و علیک صمیمی روستائیان با خانم معلم به تصویر کشیده است.
موضوع
موضوع داستان نیاز یک کودک ۵ ساله به عشق و محبت مادر است. داستان تنهایی و انتظار دختر ی کوچک است که مادرش را از دست داده و با مادر بزرگ و پدرش زندگی می کند. مادربزرگ بیمار است و بی حوصله و توان همراهی و همدلی بنفشه را ندارد و نمی تواند نیازهای عاطفی او را پر کند و جای خالی مادرش را بگیرد. به همین دلیل است که بنفشه شدیدا نازمند مادری است که بتواند خواسته هایش را بر آورده کند. این مشکل در همان ابتدای داستان مطرح می شود. مادر بزرگ گفت: «نه نه.» بعد از آن دیگر کوچولو هیچی نگفت…
درون مایه
درونمایه یا تم عصاره مفهومی داستان است و اغلب آن را یکی از عناصر بنیادی ادبیات داستانی میدانند. مفهوم یا ایده محوری داستان که عنصر وحدتبخش داستان هم است. اگر بپرسند «ازاین داستان چه چیزی یادگرفتیدبرداشت کردید؟» پاسخ همان درونمایه یا تم خواهد بود.
در “قطار آن شب” تمهای مختلفی وجود دارد که به عمق داستان و پیامهای آن کمک میکند. در زیر به بررسی برخی از تمهای اصلی می پردازیم:
1.سفر و تحول
سفر به عنوان یک نماد از تحول و تغییر در زندگی شخصیتها عمل میکند. سفر در این داستان نه تنها به معنای جغرافیایی آن، بلکه به عنوان نمادی از تحول درونی شخصیتها نیز عمل میکند. هر شخصیت در طول سفر خود با چالشها و تجربیات جدیدی روبرو میشود که به رشد فردی و اجتماعی او کمک میکند. این سفر میتواند به عنوان یک استعاره برای سفر زندگی در نظر گرفته شود، جایی که هر فرد با موانع و فرصتهایی مواجه میشود که او را به سمت تغییر و تحول سوق میدهد
2.تنهایی و ارتباط انسانی
تنهایی یکی از موضوعات کلیدی داستان است. شخصیتها در جستجوی ارتباطات عمیقتر با یکدیگر هستند و این تلاش برای برقراری ارتباط، احساس تنهایی آنها را کاهش میدهد. داستان به بررسی چگونگی ایجاد ارتباطات در شرایط دشوار میپردازد و نشان میدهد که چگونه انسانها میتوانند در مواجهه با چالشها به یکدیگر نزدیکتر شوند.
3.مسائل اجتماعی و فرهنگی
-مسائل اجتماعی و فرهنگی:
داستان به نقد مسائل اجتماعی و فرهنگی میپردازد، از جمله چالشهای زنان، نابرابریهای اجتماعی و فشارهای فرهنگی.
4.جستجو هویت
شخصیتها در جستجوی هویت خود هستند و تلاش میکنند در دنیای پیچیده اطراف خود، جایگاهی پیدا کنند.
جستجوی هویت میتواند به عنوان یک سفر درونی در نظر گرفته شود که هر فرد باید آن را طی کند تا به درک بهتری از خود و جایگاهش در جامعه برسد.
5.امید و نا امیدی
داستان به بررسی احساسات متضاد امید و ناامیدی میپردازد. شخصیتها در مواجهه با چالشهای زندگی، امیدوارند که تغییراتی مثبت در زندگی خود ایجاد کنند، اما در عین حال با ناامیدیهایی نیز روبهرو هستند.
6.قدرت و ناتوانی
این تم به بررسی قدرت و ناتوانی شخصیتها در مواجهه با چالشهای زندگی میپردازد. شخصیتها در برخی مواقع قدرت تصمیمگیری و تغییر را دارند و در مواقع دیگر، احساس ناتوانی میکنند. این تضاد بین قدرت و ناتوانی میتواند به درک عمیقتری از شرایط انسانی و چالشهای زندگی منجر شود.
حوزه های روایی متکثر
تکثر روایی یکی از ویژگیهای برجسته در ادبیات پست مدرنیستی است و در کتاب “قطار آن شب” نیز بهوضوح مشاهده میشود. این ویژگی به خواننده این امکان را میدهد که از زوایای مختلف به موضوعات و شخصیتها نگاه کند.
1-چندگانگی زاویه دید:
داستان از چندین زاویه دید روایت میشود. این تکنیک به تنوع در روایت کمک کرده و به خواننده این احساس را میدهد که در حال مشاهده یک وضعیت از زوایای مختلف است.
2-تجربیات متنوع شخصیتها:
هر شخصیت در داستان تجربیات و احساسات خاص خود را دارد که به خوبی در روایت منعکس میشود. این تنوع در تجربیات میتواند به ایجاد تنشهای دراماتیک و تعاملات پیچیده بین شخصیتها کمک کند.
3-نقد اجتماعی از طریق روایات مختلف:
با استفاده از تکثر روایی، نویسنده میتواند نقد اجتماعی و فرهنگی را از دیدگاههای مختلف به تصویر بکشد. این ویژگی به خواننده این امکان را میدهد که با پیچیدگیهای اجتماعی و فرهنگی آشنا شود و درک عمیقتری از شرایط موجود پیدا کند.
4-تأثیر بر درک خواننده:
تکثر روایی به خواننده این امکان را میدهد که معانی مختلف و تفاسیر گوناگونی از داستان و شخصیتها داشته باشد. این ویژگی میتواند خواننده را به تفکر و تأمل در مورد مسائلی مانند هویت، جامعه و روابط انسانی دعوت کند.
5-تنوع در لحن و سبک:
هر بخش از داستان ممکن است با لحنی متفاوت و سبکی خاص روایت شود که به ایجاد فضایی غنی و متنوع کمک میکند. این تنوع میتواند به جذابیت داستان بیفزاید و خواننده را درگیر کند.
تکثر روایی در “قطار آن شب” نیز به عنوان یک ابزار قدرتمند برای گسترش داستان و عمیقتر کردن تجربه خواننده عمل میکند.
گفتیم موضوع داستان تنهایی و انتظار یک دختر ۵ ساله و نیازش به عشق و محبت مادر است. با آن که موضوع ساده است و تکراری، اما نگاه نو اکبرپور آن را از یک داستان معمولی به داستانی مدرن تبدیل کرده است. داستانی با حوزه های روایی متکثر.
اولین حوزه روایی داستان مربوط به فصل اول و آشنایی بنفشه و خانم معلم با هم و دلبستگی بنفشه به معلم جوان است.
«می دانستم که خدا برایم مادری می فرستد.» (ص16)
«وقتی پیاده بشود گریه می کنم.» (ص16)
در واقع تنه ی اصلی روایت داستان همین حوزه روایی است. جایی که خانم معلم شماره منزل بنفشه را از مادر بزرگ می گیرد و قول می دهد جمعه با او تماس بگیرد، اما فراموش می کند و به او زنگ نمی زند و تعلیق داستان (انتظار بنفشه برای شنیدن صدای زنگ تلفن خانم معلم) شکل می گیرد. در فصل بعد، ما با حوزه ی روایی دیگری رو به رو می شویم. هنگامی که مخاطب در انتظار شنیدن سرانجام ملاقات دخترک و معلم است یک باره زاویه ی دید راوی از زندگی دخترک تغییر جهت می دهد و بر زندگی خانم معلم نویسنده ای تمرکز می کند که داستان دخترک پنج ساله ای را برای دانش آموزانش می خواند و از آنها می خواهد ادامه ی داستان را خودشان بسازند. مخاطب با این شگرد افزون بر همراهی با کلاس درس و در نظر گرفتن برخی پیش فرض ها برای پایان داستان، می تواند میان زندگی بنفشه و خانم معلم ارتباط برقرار سازد؛ چون راوی هیچ اشاره ی مستقیمی به این ارتباط نمی کند.
در فصل دوم با دو لایه روایی از نقش ویژه خانم معلم روبه رو هستیم. نقش ویژه خانم معلم در فصل اول در حیطه رابطه او با بنفشه شکل می گیرد، اما در فصل بعد، خانم معلم به عنوان مؤلف باید داستان را به شکلی خاتمه دهد که از نظر خوانندگان جالب باشد. بحران از این جا شکل می گیرد که خانم معلم فصل اول با خانم نویسنده فصل دوم بر سر این خاتمه به جدال می افتند. این کشمکش تا فصل چهارم ادامه دارد و بچه های کلاس نیز در آن نقش دارند.
«دنباله اش معلوم است. خانم به کوچولو زنگ می زند و می رود پیشش تا برایش قصه هم تعریف کند.» (ص20)
اعظمی گفت: «قصه ای که دنباله اش معلوم باشد را برای بچه های خیلی کوچولو تعریف می کنند. توی قصه حتما اتفاق دیگری می افتد.» (ص21)
در این داستان با مجموعه ای از قصه های در هم تنیده مواجهیم که در نقاطی باهم تداخل می کنند و برهم اثر می گذارند. خانم معلم خود قهرمان داستان خویش است. مورد دیگر در خرده روایتی است که از داستان پیرمرد و کوچولو ارائه می شود. پیرمرد و کوچولو باز هم به عنوان یک مؤلفه روایی در ساختار داستان مطرح می شود. این داستان را پدر بنفشه برای او می خواند، دخترک داستان قول می دهد پس از مهاجرت به پیرمرد نامه بنویسد، اما نامه های او را بی پاسخ می گذارد و پیرمرد بر تخت بیمارستان می میرد. البته حقیقت ماجرا چیز دیگری است، چرا که چند صفحه بعد خانم نویسنده از یکی از مخاطبانش نامه ای دریافت می کند. او همان دخترک داستان است که در نامه ی خود به نویسنده گفته: «از شما گله دارم؛ چون من جواب نامه های پیرمرد را داده ام و تا آخرین لحظه در بیمارستان در کنارش بوده ام.»
با شروع فصل سوم داستان وارد فضای تازه ای می شود. از این فصل گره های داستان بیشتر می شود و مخاطب باید با فکر پیش تر و اطلاعاتی که از فصل های گذشته دارد، مسائل را بازبینی کند.
این جاست که مفهوم مخاطب در داستان مشخص می شود و در قسمت هایی که نویسنده اطلاع رسانی نمی کند خواننده با رجوع به ذهن خود آن را در می یابد.
از این جاست که داستان کمی پیچیده می شود و خواننده را به فکر فرو می برد. خواننده گره های داستان را تا پایان دنبال و در هر فصل با کشف صحنه ها، احساس لذت می کند. نویسنده خود وارد داستان می شود و از خواننده نظر می خواهد. او خواننده را در بیان ادامه داستان شریک می کند. از او کمک می خواهد و نظر سنجی می کند و نتیجه قطاری می شود که به شیوه مدرن حرکت می کند و چند داستان در یک کوپه آن اتفاق می افتد؛ چیزی که در ادبیات کودک و نوجوان ما کمتر اتفاق می افتد.
آن چه اهمیت دارد این است که ما پیوسته با شخصیت هایی در بیرون متن هایی که روایت می شوند روبه رو می شویم. خانم معلم و بنفشه در قصه قطار آن شب و نوجوانی که نامه را نوشته است، در قصه پیرمرد و کوچولو حضور دارند و این موضوع اساس حوادث قصه قرار می گیرد.
سرانجام این قصه با یک پایان عادی تمام می شود؛ چرا که اصلاً برای نویسنده، روایت و پایان آن اهمیت نداشته بلکه آن چه در قصه مطرح بوده طرح چگونگی روایت و چگونگی پایان آن است. در واقع این قصه، قصه بنفشه و خانم معلم نیست بلکه قصه روایت کردن یک قصه است.
علی ربیعی وزیری در ابتدای نقد خود « روایت هستی شناسی دوشقه» که در پژوهشنامه کودک و نوجوان به چاپ رسیده است می گوید: «سوال اساسی نقادانه در این مقاله به زمینه ی دلالت روایی در قصه «قطارآن شب» بر می گردد. به عبارتی دیگر، در ساختار این قصه مولفه هایی دخیل هستند که مرتبا در برابر محوریت دلالت های روایت قدعلم می کنند؛ به شکلی که در این جا خوانش ما معطوف به دلالت های روایی این قصه نیست، بلکه می کوشیم ساختار قصه و قصه بودن قصه را بخوانیم.»

